به گزارش همشهری آنلاین به نقل از گاردین، بسیاری از گردشگرانی که در طول سفر خود به پاریس، به کتابفروشی شکسپیر و شرکا (Shakespeare and Company) سر زدهاند، آن را «جادویی» و «رویاگونه» توصیف کردهاند. در وبسایت تریپادوایزر (TripAdvisor) که یکی از مهمترین وبسایتهای گردشگری دنیا است، بیش از ۴ هزار نقد درباره این کتابفروشی نوشته شده است. تعدادی از این نقدها، به جنبه تاریخی آن اشاره میکنند؛ فیلمها و برنامههای تلویزیونی که آنجا فیلمبرداری شده و اینکه پاتوق نویسندگان بزرگی چون ارنست همینگوی، اسکات فیتزجرالد و جیمز جویس بوده است. حتی کسانی که به این کتابفروشی امتیاز بالا نمیدهند و از انبار ناقص کتابها و شلوغی آن گلهمندند، به دیگران توصیه میکنند که در سفر به پاریس، سری هم به آنجا بزنند؛ یک کتابفروشی تاریخی در نزدیکی کلیسای نوتردام. شکسپیر و شرکا، به عنوان یکی از شاخصههای گردشگری پاریس، که نوامبر امسال صد ساله شد، از نظر گردشگران، بعد از برج ایفل و پیش از مجسمههای فرشتگان قبرستان پرلاشز رتبهبندی شده است. اما چطور یک کتابفروشی توانست همزمان به یک جاذبه توریستی، یک زبارتگاه و نماد یک شهر تبدیل شود؟
- دوچرخه و اسکوتر جایگزین اتوبوسهای گردشگری مرکز پاریس میشود
- کلیسای نوتردام پاریس در آتش سوخت
- هزینه سنگین بازسازی کلیسای تاریخی نوتردام
نمونهای معادل شکسپیر و شرکا در هیچ کدام از شهرهای دنیا وجود ندارد. پایتخت بریتانیا، کتابفروشی لاندن ریویو (London Review) را دارد که ساکهای دستیش محبوب بچههای امروزی کرهای است، اما مشتریهای این کتابفروشی بیشتر به دنبال یک کتابفروشی با انبار پر و مجهز هستند که هر کتابی بخواهند در آن پیدا شود. در سرتاسر شهر لندن هیچ کتابفروشی نیست که از نظر جاذبه گردشگری بتواند شانه به شانه بیگبن، کلیسای وست مینستر و کاخ باکینگهام بایستد. هیچکدام از کتابفروشیهای لندن برای کسانی که به کتاب و ادبیات دلبستگی ندارند، جذاب نیستند.
البته نباید از این حقیقت غافل ماند که این کتابفروشی به خودی خود یک مکان زیبا است. شکسپیر و شرکا از چوبهای تیره ساخته شده که موقع راه رفتن، مثل کشتی قژقژ میکند و چراغها و لوسرهای آویخته از سقف آن نوری کمرنگ و طلایی در فضا پخش میکنند. همچنین بینظمی اندک آن-کتابهایی که کف کتابفروشی روی هم چیده شدهاند یا در شکاف قفسهها، تنگِ هم گذاشته شدهاند یا کتابهایی که روی پله نردبانها آرمیدهاند- زیبایی غیر قابل انکاری به کتابفروشی بخشیده است؛ آن هم در زمانهای که بیشتر خریداران، رمانها را بر اساس الگوریتمهای تر و تمیز وبسایتها میخرند. البته این کتابفروشی از نظر موقعیت مکانی نیز بینقص است که باعث شده هم پای روشنفکران و ماجراجویان کوله به دوش اهل پیادهرویهای طولانی به آنجا باز شود و هم مورد توجه توریستهایی قرار بگیرد که میخواهند در یک بازدید مختصر و مفید، پاریس را بگردند. یک ویژگی حیرتانگیز این کتابفروشی این است که نویسندگان مشتاق میتوانند به رایگان آنجا بمانند؛ به شرطی که چند ساعت در کتابفروشی کار کنند، روزانه یک کتاب بخوانند و یک شرح حال کوتاه از خود بنویسند.
بخش مهمی از اهمیت این کتابفروشی برای گردشگران، به دلیل تاریخ جالب آن است. فروشگاه اصلی را سیلویا بیچ در سال ۱۹۱۹ تاسیس کرد. او یکی از بسیار مهاجرانی بود که پس از جنگ جهانی اول، تحت تاثیر تصویر فریبنده زندگی در پاریس و ارزش کم پول ملی فرانسه، بار سفر بستند و به این شهر آمدند. او به همراه آدرین مونیر، فروشگاه را در سال ۱۹۱۹ در خیابان هشتم دوپویترن در ساحل چپ پاریس افتتاح کردند. کتابفروشی خیلی زود به پاتوق ستارگان ادبیات چون والری لارباود، ژول رومنز، ازرا پاوند، تی.اس الیوت، جونا بارنز، اسکات فیتزجرالد، جیمز جویس و ارنست همینگوی تبدیل شد.
عایدی مالی کتابفروشی اندک بود، اما این برای صاحبان آن چندان اهمیتی نداشت. فروشگاه برای آنان بیشتر شبیه به راه اندختن یک جنبش اجتماعی بود نه فقط جایی برای فروختن کتاب. دهه ۱۹۲۰ را با دورهمیهای ادبی به یاد میآوریم، نام مدرنیستها در ذهن تداعی میشود و فکرمان به سمت نامهایی چون گرترود استاین، آلیس بیتکلاس و گروه بلومزبری معطوف میشود. کسانی که تنها به زبان آوردن نامشان، ما را به دورهای افسانهای میبرد. دورهای که در آن نویسندگان پیر و جوان با ناشران و سردبیران در پاتوقی که سیلویا بیچ ساخته بود، ملاقات میکردند. عکسهایی سیاه و سفید از این دوره به یادگار مانده؛ دورهای که شکسپیر و شرکا در آن بالید و خاطراتش، مثل ذرات گرد و غبار در فضای کتابفروشی به جا ماند.
میتوان گفت که همینگوی و جویس، ستارگان این قلمرو افسانهای بودند. بیچ، علاوه بر فروش کتاب، ناشر هم بود. «اولیس» جیمز جویس، برای اولین بار در سال ۱۹۲۲ توسط بیچ به انگلیسی منتشر شد؛ ۱۰۰۰ نسخه روی کاغذ دستساز. البته کمی بعد جویس امتیاز اولیس را به ناشر دیگری فروخت. آن هم در آستانه ورشکستگی بیچ، که البته بر دراماتیکتر شدن داستان کتابفروشی میافزاید. میگویند دلیل بسته شدن کتابفروشی در سال ۱۹۴۰ این بود که بیچ، از فروختن آخرین نسخه «شبزندهداری فینگنها»- رمانی که جویس بعد از اولیس نوشت و نگارشش ۱۷ سال طول کشید- به یک سرباز آلمانی امتناع کرد. سرباز تهدید کرد که کتابهایی را که بیچ در طبقه چهارم پنهان کرده، توقیف میکند. او به سربازهای آمریکایی که توسط مقاومت فرانسه پناه داده شده بودند، جا میداد. بیچ، آرتور کوستلر، نویسنده یهودی را در اتاق زیرشیروانی خود پناه داد تا به دست نازیها نیفتد و مدتی هم به خاطر تمایلات ضد فاشیستی در اردوگاه نازیها زندانی شد. فروشگاه در سال ۱۹۴۰ تعطیل شد و بعد از پایان جنگ، همینگوی به آنجا بازگشت و فروشگاه را «آزاد» کرد، اما کتابفروشی هرگز بازگشایی نشد.
شاید بخشی از جذابیت داستان شکسپیر و شرکا به این دلیل باشد که کتابفروشی اول، برای همیشه تعطیل ماند. کتابفروشی امروزی، در سال ۱۹۵۱ توسط جرج ویتمن افتتاح شد و او نام شکسپیر و شرکا را به یاد بیچ، به کتابفروشی جدید داد. به زودی نظر مشتریهای مشهور به شکسپیر و شرکای دوم جلب شد. جیمز بالدوین، آلن گینزبرک، آناسی نین و برتولت برشت همه از درهای این کتابفروشی گذشتهاند؛ هر چند که در دوره دوم، آن ارتباط عاشقانه قبل، میان مشتریها و کتابفروشی شکل نگرفت. گردشگرانی که به این فروشگاه میآیند، از غولهای ادبیات مدرن سخن به میان میآورند؛ البته اگر اصلا درباره ادبیات حرف بزنند. با این وجود به نظر میرسد شکسپیر و شرکا فراتر از این حرفهاست: چیزی بیشتر از یک کتابفروشی؛ شکسپیر و شرکا یک افسانه است.
نظر شما